گولَه گولَه مه لقا خانم دوچرخه سوار
همین که یک نفر بگوید: “کافه عمو بایرام”، یاد قلب وسط املت میافتم که خبر از قلب مهربان او میدهد. از زیر دست نوشته “الله؛ سَنه توکل” رد میشوم و میروم وسط مطبخ که مستعمره اوست. آتش مطبخ به راه است. کنج دیوارهای کافه، سنگهای تزئینی کار شده، اما باز همان عکسهای قدیمی هستند که